کد مطلب:235317 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

کرامت 37
صفای باطن

جناب حاجی اشرفی، علامه ی فقید، حاج ملا محمد بن محمد مهدی، از مشاهیر علماء، صاحب كتاب شعائر الاسلام، ساكن بار فروش مازندران كه اكنون بابل نامیده می شود - در عبادت و تهجد [1] مرتبه ی خاصی داشته است در كتاب قصص العلماء می نویسد:

از نیمه شب تا صبح به عبادت و تضرع و زاری و مناجات با خدای تعالی مشغول بوده و گاهی هم به سر و سینه می زده است.

شخص موثقی، از زائران امام هشتم علیه السلام، در رمضان سال 1353 جریان زیر



[ صفحه 214]



را به شرح زیر از آقا میرزا حسن لسان الاطباء، برای من نقل كرد:

زمانی به زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم شدم كه حاجی اشرفی در زادگاه خود؛ اشرف، [2] زندگی می كرد؛ من به جهت امر وصیت نامه ی خود به خدمت او رفتم؛ و چون دانست كه به زیارت حضرت رضا علیه السلام می روم؛ پاكتی به من داد و فرمود:

در اولین روزی كه به حرم مشرف شدی، این نامه را به حضور آن حضرت تقدیم كن؛ و در مراجعت، جوابش را گرفته، بیاور.

من این تكلیف و امر او را عامیانه تلقی كردم و با خود گفتم: چگونه جواب بگیرم؟

لذا، از آن ارادتی كه نسبت به ایشان داشتم، كاسته شد، ولی عظمت مقام آن دانشمند، مرا از ایراد و اعتراض بازداشت و از خدمتش مرخص شدم.

هنگامی كه به مشهد مقدس رسیدم، در اولین روز زیارت، برای ادای تكلیف، پاكت او را به داخل ضریح انداختم.

چند ماه، برای تكمیل زیارت، در مشهد مقدس، توقف و این سخن حاجی اشرف كه گفت: جواب نامه ام را بگیر و بیاور - را فراموش كردم.

شبی كه فردای آن، عازم حركت خواهم شد به وقت نماز مغرب برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرف و به نماز مغرب و عشاء و زیارت مشغول شدم؛ ناگاه صدای قرق باش [3] بلند شد كه زائرین از حرم بیرون روند و خدام به تنظیف حرم بپردازند.

وقتی كه نماز زیارت را تمام كردم، متعجب و متحیر شدم كه اول شب، چه



[ صفحه 215]



وقت در بستن است؟ لكن دیدم كه كسی جز من در حرم نیست؛ برخاستم كه بیرون روم؛ ناگاه دیدم كه بزرگواری در نهایت عظمت و جلالت از طرف بالا سر با كمال وقار قدم می زند؛ همینكه برابر من رسید، حاجی میرزا حسن! وقتی كه به اشرف رسیدی، پیغام مرا به حاجی اشرف برسان؛ و بگو:



«آیینه شو جمال پری طلعتان طلب!

جاروب زن به خانه و پس مهمان طلب!»



در این فكر بودم كه این بزرگوار كه بود؟ كه مرا به اسم خواند و پیغام داد.

برخاسته، گردش كردم؛ ولی ایشان را ندیدم. یك مرتبه اوضاع حرم به حالت اول برگشت؛ و دیدم مردم بعضی نشسته و بعضی ایستاده، به زیارت و عبادت مشغول هستند ناگاه حالت ضعفی به من دست داد؛ وقتی كه به حال آمدم از هر كس پرسیدم كه چه حادثه ای در حرم روی داد؟ از سؤال من تعجب كردند و گفتند: حادثه ای نبوده است؛ آن گاه دانستم كه حالت مكاشفه ای [4] بود كه برای من روی داده بود. از این پس عقیده ام نسبت به حاجی بیشتر شد و بر غفلت گذشته ام تأسف خوردم.

وقتی كه آن حضرت مرا مرخص فرمود؛ به طرف اشرف، حركت كردم و چون بدانجا رسیدم، یكسره به خانه ی مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام علیه السلام را به او برسانم؛ همینكه در را كوبیدم، صدای حاجی بلند شد كه حاجی میرزا حسن! آمدی؟ قبول باشد. بلی:

افسوس! كه عمری گذراندیم و چنانكه باید و شاید صفای باطن پیدا نكردیم و



[ صفحه 216]



بعضی از سخنان دیگر نیز قریب بدین مضمون فرمود. [5] .



امام ثامن و ضامن، حریمش چون حرم آمن

زمین از جزم او ساكن، سپهر از عزم او پویا



نهال باغ علیین بهار مرغزار دین

نسیم روضه یاسین شمیم دوحه ی طه



زجودش قطره ای قلزم ز رویش پرتوی انجم

جنابش قبله ی هفتم رواقش كعبه ی دلها



رضای او رضای حق، قضای او قضای حق

دلش از ما سوای حق گزیده عزلت عنقا



نظام عالم اكبر قوام شرع پیغمبر

فروغ دیده ی حید سرور سینه ی زهرا علیهاالسلام



به سایل بحر و كان بخشد خطا گفتم جهان بخشد

گرفتم كاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا



ملك را روی دل سویش فلك را قبله ابرویش

به گرد كعبه ی كویش طواف مسجدالاقصی



زمین گویی است در مشتش فلك مهری در انگشتش

دو تا چون آسمان پشتش به پیش ایزد یكتا



ملك مست جمال او فلك محو كمال او

ز دریای نوال او حبابی لجه ی خضرا



(منتخب از قصیده ی قاآنی)



[ صفحه 217]




[1] شب زنده داري، بيدار ماندن در شب براي نماز و عبادت. (ف. عميد).

[2] بهشهر.

[3] قرق: ممانعت از ورود، منع و بازداشتن.

[4] آن است كه انسان از نفس و دل و روح و سر واقف شود، اسرار نهان را دريافتن.

[5] كرامات رضويه، ج 2، ص 64.